emo0o0 luv & lonleyness & every thing that grows ur heart

I'm burried in dead lock

 سلام عشقم سلام بهونه ي زندگيم،هيشكي امشب حالمو نميفهمه امشب ديگه شدم يه تنها يه ديونه كه همش باخودش زمزمه ميكنه كه هنوز دوسش دارم ....


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت18:49توسط nazi giGz | |

اگه فقط یه آرزو میتونستـــــــــــــــم بکنم

آرزو خواهم کرد که هر روز بیــــــــــــــدار بشم

با صـــــــــــدای نفسهای تو روی گردنم

گـــــــــــرمی لبهای تو بروی گونه هام

لمــــــــــس انگشتان تو روی پـــــــــــــــــوستم

وحــــــــس ضربان قلب تو بـــــــــــا من

میدونم که هرگز این چنین حســـــــی رو نخواهم داشت

با کســــــــی غیر از تو ....

 

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:48توسط nazi giGz | |

 

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم

سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.

و سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری

چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.

وچند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود

دو قدم از هم دورتر راه برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو... 

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:47توسط nazi giGz | |

 یه زمان تو یه غریبه بــــــــــــودی

بعد ، با یــــــــه نگاه مهربون دستـــــــــــــمو گرفتی

وقتـــــــــــی که زندگیمون با هم گره خورد

تو زندگیــــــــــــــم رو روشن کردی و من هر دو دستت رو گرفــــــــــــــتم

حالا که دهه هـــــــــــــــا گذشـــــته

روح ما با هم یکــــــــــــی شده ، آره

چقدر ما خوشــــــــــــــبختیم

که عشق حقیقـــــــــــــی رو پیدا کردیم

که همه آرزوش رو دارن ....

 

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:47توسط nazi giGz | |

 تـــــــــــــــــو مرد منی ، پادشاه نیرومند من

و من جواهری هستم در تاج سر تــــــــــــو

تو خورشیـــــدی هستی که خیلی گرم و نورانیه

من پرتــــــــــــــــو نور تو هستم که میتابم

تو آسمون پهناور و خیـــــــــــــلی آبی هستی

و من ابرهای سفیدی هستم در سینه ی تو

من یه رود پاک و زلالم

که در اقیانوس تــــــــــــــو آرامشش رو پیدا میکـــــــــــنه

تو یه کوه بزرگ و بلندی

من یه دره ی سبـــــــــز و عریضم

تو یه بدن استوار و قوی هستی

و من دنده های استخوانی درون تو هستم

تو یه عقابی که به هوا پرواز میکنه

و من بال های روشــــــــــــن و قهوه ای تو هستم

تو مرد منــــــــــــی ، پادشاه پادشاهان

و من جواهری هستم بروی تاج تو

 

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:46توسط nazi giGz | |

 این گل رز رو بگیـــــــــــــر و وقتی که گلبرگهای اون خشک شدن و افتادن...

هر گلبرگی که افتاده یه تیـــــــــــــکه از قلب منه

اما متاسفانه رز میمیره برخلافش من نمیمیرم..

من ترک خواهم شد بدون هیچی و به یادم میمونه که این چیزیه که تو ازم ساختــــــــی!!

 

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:44توسط nazi giGz | |

 

قلب زجر کشیــــــــده

مث یه هنر

خیال میکردم که تربیت شده

ولی شکنجه شده بود

آهنگ نا تموم

امید داشتم که طولانی باشه

خاطرات در مغز من میمونه

چون فکر میکردم  تو مال من بودی

بد بختی داره منو میپوشونه

و حالا من عهد شکسته شده خودمو دارم

من گفتم که واسه همیشه است

ولی اون نه الان بود ونه هیچوقت

من برای تو عشق جاویدانم رو گذاشتم

و نتیجه یه غــــــــــــم جاویدان شد

غــــــــــــم تنها حسیه که الان دارم

دلم میخواد که بیحسی به بدن من هجوم بیاره الان

اون توسط یه الهه ازم گرفته شد

به راستی ، من هم الهه ام

الهه ی مرگ و نفرت

اما الان یه الهه ی زیبایی اون رو داره

دیگه نمیتونم این حرفا رو بیشتر ادامه بدم

آرزو میکنم که کاش محکمتر بودم

من یه عاشق نا امیدم

و عشقم سوزناک بود

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:44توسط nazi giGz | |

 از وقتی که تو منو یکه و تنها رهام کردی

خورشید به کل سرد شده

قلب طلاییش کلا  فــــــــــــراموش شده و در چهارچوب طلایی زندگی میکنه

آه خـــــــــــدایـــــــا

خورشید خیلی سرده

اون خودشو دور قلب من پیچیده  مث پنجه های طلایی یه خون آشام

انگشتان سرد و طلایی اون داره تیکه های قلبمو از هم میشکافه


ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:42توسط nazi giGz | |

یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه

وقـــــــــــــــتی که روشنایی ها تاریک و مبهم میشن

یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه

وقتـــــــــــی که خورشیـــــــــــــد غروبـــــــــ میکنه

یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه

وقتی که بارون میباره

یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه

وقتـــــی که ماه تو سیاهی های مـــــــــه پنهون میشه

یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه

وقتــــــــــــــی تو گریــــــــــه میکنی

یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه

وقتی بهت دروغ میگـــــــــــــــــم

یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه

وقتی تو شکســـــــــــــــت میخوری

یه روز خیلی خیلی غمگیـــــــــــــــنه

وقتی تو دریای سیاهــــــــــــی حرکت میکنــــــــــی ... 

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:40توسط nazi giGz | |

 اون دختر و نگاه کن !

همونی که اون گوشه وایساده

هیچ حرفی ، همیشه ساکت

یه تنهــــــــــــــا


ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت16:40توسط nazi giGz | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد